
داستان خرگوش و لاک پشت از کلیله و دمنه در یک جنگل سرسبز و بزرگ خرگوشی بود که بسیار سریع می دوید. او به سرعت خود مغرور شده بود و هر روز در حال دویدن و نمایش قدرتش به دیگران بود. حیوانات دیگر از سرعت او شگفت زده می شدند و هیچ کسی نمی توانست با او رقابت کند. روزی روزگاری لاکپشتی آرام و با وقار به خرگوش نزدیک شد. لاک پشت که همیشه در حال حرکت آهسته بود به خرگوش گفت چرا با مسابقه ای ندهیم؟ خرگوش با خنده پاسخ داد: مسابقه! من که هیچوقت از تو شکست نمی خورم تو بسیار کند هستی. ولی لاک پشت با جدیت گفت, اگر همین حالا مسابقه بدهیم فکر نمیکنم که سرعت تو همیشه کارساز باشد. خرگوش از پیشنهاد او به وجد آمد. او مطمئن بود که در این مسابقه برنده خواهد شد و با اعتماد به نفس گفت, خیلی خب اگر همین حالا مسابقه بدهیم من در عرض چند دقیقه به خط پایان میرسم و تو هنوز در وسط راهی. مسابقه آغاز شد. خرگوش بلافاصله با سرعت فوق العاده از خط شروع گذشت و لاکپشت آرام و پیوسته به حرکت ادامه داد. خرگوش که از برتری خود اطمینان داشت پس از مدتی دویدن تصمیم گرفت کمی استراحت کند و زیر درختی دراز بکشد. او به خود گفت, چند دقیقه خوابیدن هیچ آسیبی به من نمی زند چون هنوز خیلی جلوتر از لاکپشت هستم. اما لاکپشت همچنان با پشتکار و بدون توقف به راه خود ادامه داد. ساعت ها گذشت و در نهایت او به خط پایان نزدیک شد. وقتی خرگوش بیدار شد متوجه شد که لاک پشت به خط پایان رسیده است. او با عجله شروع به دویدن کرد اما دیگر دیر شده بود. لاک پشت با آرامش و تلاش مستمر خود برنده ی مسابقه شد. خرگوش با شرمندگی به لاک پشت نگاه کرد. لاک پشت به آرامی گفت, این نشان میدهد که همیشه سرعت و غرور کافی نیست. گاهی اوقات پشتکار و تلاش مستمر است که پیروزی را به ارمغان می آورد. پیام اخلاقی پشتکار و تلاش مستمر میتواند برتری های کوتاه مدت و غرور را شکست دهد.

English